تبسمتبسم، تا این لحظه: 8 سال و 6 ماه و 10 روز سن داره
طاهاطاها، تا این لحظه: 13 سال و 30 روز سن داره
بابا قادربابا قادر، تا این لحظه: 43 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره
مامان الههمامان الهه، تا این لحظه: 34 سال و 5 ماه و 26 روز سن داره
کلبه عشقمانکلبه عشقمان، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 10 روز سن داره

دلنوشته های مامان الهه

دومین تولد پنج سالگیه طاها جان

سلام گلپسرم س عزیز دلم یه بار دیگه هم میگم ورودت به شش سالگیت مبارک دردونه مامان انشالله تولد صد وبیست سالگیت رو جشن بگیری یه بار دیگه واست تولد گرفتیم اخه بابا قادر بهت قول داده بود که کیک باب اسفنجی که دوست داشتی واست بگیره قرار بود باباجونی اینا بیان خونمون با خاله الهام اینا تصمیم گرفتیم که همون شب واست تولد یهویی بگیریم ... که شما خودت زنگ زده بودی گفته بودی امشب تولدمه تازه هدیه هاتم خودت گفته بودی که واست بخرن شیطون بلای من خونه رو با بادکنک واست تزئین کردم البته خودتم با کلی شوق بهم کمک میکردی... بابا قادر کیک وشمع وفشفشه کاست گرفته بود یواشکی آورد قایم کردیم،بهت گفتم گیک واست گیر نیومده ازت فیلم گرفتم ش...
31 فروردين 1395

غذاخوردن تبسم جان

سلام عزیزک مامان خانم شدی بزرگ شدی یکی یدونه مامان از پنج ماهگی غذا خوردن رو برات شروع کردم خیلی زود بود اما شما خانم شکمو دیگه با شیر سیر نمیشدی وهمش نق میزدی غر میزدی،سفره یا غذا که میدیدی دهنت آب میوفتاد ومیخواستی کلی غر میزدی گریه میکردی تا بهت میدادیم با ولع خاصی شروع میکردی به خوردن ،وقتی که حرص میزدی واسه خوردن خیلی بامزه میشدی کلی بهت میخندیدیم. از هفتم فروردین غذا خوردن رو برات شروع کردم،اولین غذای که بهت دادم فرنی آرد برنج بود که خیلی خوشت اومده بود ودوست داشتی،بعد بابای واست سرلاک بیومیل آردگندم رو برات گرفت میخوردی ولی خیلی با اشتیاق نه... اما داداشی سرلاک خیلی دوست داشت وتا دو سالگی خورد... از ر...
31 فروردين 1395

این روزای تبسم جان

سلام گلدخترم این روزا شیطونتر ،شیرینتر وبزرگتر شدی ،الان دیگه شش ماهه شدی دختر نازم. چند وقتیه غلت زدن رو یاد گرفتی،وقتی به پشت میخوابونمت سعی میکنی که غلت بزنی وبه شکم میشی داری تلاش میکنی واسه خزیدن، راستی داشت یادم میرفت الان دو هفته هسته که میشینی واسه خودت خانمی شدی کلی عکس از نشستنت گرفتم،نسبتبه داداشی خیلی زود نشستن رو یاد گرفتی،شاید دختری به این دلیل باشه،اخه قدیمیا میگن دختر پنچ ماهگی میشینه ولی پسر نه ماهگی میشینه. حدود یک ماهی هست از روروک استفاده میکنه،داخلش میشینی با اسباب بازیهات سر گرم میشی،یه هزار پا داری که خیلی دوستش داری پاهاشو دهنت میکنی وگازشون میگیری فکر کنم بخاطر همین دوستش داری. راست...
31 فروردين 1395

تولد گل پسری

    تو این روز طلایی تو اومدی بدنیا وجود پاکت اومد به جمع خلوت ما   تو تقویما نوشتیم تو این ماه و تو این روز                                از آسمون فرستاد خدا یه ماه زیبا                                                                     طــــــــــــــــــــاهــــــــــــــــــــا جــــــــــــــــــــان تــــــــــــــــــــولــــــــــــ...
22 فروردين 1395

خدایا

  وای خدایا چقدر لبریزم ازخوشبختی... ممنون ازهدیه هایی که به من بخشیدی   همسری فداکار ودلسوز ومهربون ویه پسر ناز ویه دخترناز ودوست داشتنی.... دلم می خواد هر لحظه بخاطر داشتنشون  خدارو شکر کنم. پسرک نازم وقتی می خنده از ته دل می خندم و همزمان اشکام سرازیر می شه ... دختر ک نازم که با لبخنداش دنیامو عوض میکنه ما رو تا اوج شادی میبره........ هیچ وقت این قدر خوشحال نبودم..هیچ وقت...   خدایا این  سرمایه های زندگی من و برام سلامت نگه دار ...
22 فروردين 1395

مامان گلنار عزیز

تقدیم به مادران آرام گرفته در خاک...💐   آنقَدَر وسوسه دارم بنویسم که نگو... تو کجایی مادر...؟! آنقَدَر حسرت دیدار تو دارم که نگو... بسکه دلتنگ تو ام ،از سر شب تا حالا... آنقَدَر بوسه به تصویر تو دادم که نگو... جانِ من حرف بزن! امر بفرما مادر. آنقَدَر گوش به فرمان تو هستم که نگو... کوچه پس کوچه ی این شهر پر از تنهاییست  آنقَدَر بی تو در این شهر غریبم که نگو... مادر ای یاد تو آرامش من...! امشب از کوچه ی دلتنگیِ من میگُذری؟! جانِ من زود بیا بغلم کن مادر..! آنقَدَر حسرت آغوش تو دارم که نگو... به خدا دلتنگم! رو به رویم بِنِشینی کافیست همه ...
11 فروردين 1395

روز مادر

سلام گلهای خندون مامان امروز روز مادر هسته،میلاد حضرت فاطمه زهرا.... خیلی خوشحالم که منم یه مادرم وطمع مادر شدن رو با داشتن شما دو گل عزیزم چشیدم وخدارو شاکرم که این افتخار رو به من داد تا من هم مادر بشم،خدایا ممنون که منت گذاشتی وبه من حقیر این لطف رو با دادن دوتا از فرشته های زمینیت به این مقام والا رسوندی.... یه مادر عزیزی که یادش وعشقش توی قلبهای ما همیشه جاری هسته.. .مامان جون گلنارروزت مبارک...کاشکی ماهم بتونیم مادر نمونه ای مثل مامان گلنار بشیم... امیدوارم بتونم مادر لایقی واستون باشم...این رو بدونید مامان همیشه دوستتان داره وهمیشه عاشقتونه....   ...
11 فروردين 1395

اتفاقات اخیر

سلام عزیزای مامان گل پسر وگلدخترم،خوبین گلهای همیشه خندون مامان عذرخواهی میکنم که یه مدت نتونشتم بیام،بخاطر فوت مادر بزرگم که رفتیم جیرفت،حدود یک هفته اونجا بودیم،که شما دوتا کلی شیطنت کردین،طها که به قول بابای سالم بردیمش زخمی اومد ،آرنجش وپاش رو زخمی کرد شیطون مامان... بعد از اونم که یک هفته دنبال کارهای خونه شیرینی پختن واسه عید وکمک دست مامان جون هم بودیم... البته برای کارهای خونه بابای خیلی کمک داد من اصلا تنهای نمیتونستم کاری انجام بدم... یه چیزی رو همین جا بگم بهترین همسر وبابای دنیاست دستش رو از همین جا میبوسم... البته بهترین  هدیه خداست به من وبعد دادن شما دوتاست... ایام عید رو یه روز سرفرصت کامل و...
11 فروردين 1395
1